-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 20:13
با یک دنیا غم و حسرت دل از آغوش تو کندم دیگه حتی یه بارم من به عشقت دل نمی بندم یا علی.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 دیماه سال 1385 13:09
ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 دیماه سال 1385 13:07
عشق یعنی........ عشق یعنی سرزمین پاک من عشق یعنی لحظه بیداد من عشق یعنی لیلی و مجنون شدن عشق یعنی وامق و عذرا شدن عشق یعنی مسجد الاقصی من عشق یعنی کودک فردای من عشق یعنی کلبه دل ساختن در قمار زندگی جان باختن عشق یعنی چشمهای پر ز خون درد و غم یکجا بهم آمیختن عشق یعنی دردهای بیشمار گریه کردن, سوختن, افروختن عشق یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 11:37
سلام...... چشات گفتن که بشکن من شکستم شک نکردم هزار بار مردم و میمیرم و باز ترک نکردم....... دیشب خیلی عصبی شدم....از این بازی خسته شدم همه دروغ میگن همه بر علیه هم دیگه ان همه به هم شک دارن......بسه بابا اه ه ه بچه بازی .....از بس بیکارن همه.......دیگه حالم و بهم زدین......خیلی هنرمندین بچسبین به خونه زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1385 11:16
سلام....... بار اولم نیست که دل میبازم با وسوسوسه های قول تکراری تو بار آخرت نیست که به من میخندی دلگیرم از این رسم دل آذاری تو فردا شب ...شب یلداست.....نمیدونم دارم هی میچرخم دوره خودم......همچین که امیدوار میشم و حس می کنم بدبخت نیستم همه چی و میریزه بهم دنیا رو سرم خراب می شه.....چرا؟ دلم گرفته............ دلم تنگ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 آذرماه سال 1385 14:30
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب سلام.... نمی دونم چرا هر دفعه که به نیت تو فال میگیرم...این شعر میاد گفتم غم تو ارم گفتا غمت سرآید نمی دونم چی بگم. یا علی.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آذرماه سال 1385 23:31
سلام.... بسه یگه اینقدر اذیتش نکن آخه.......منم این وسط چوب احمق بازیای اون و می خورم....هر کی زورش به اون یکی نمی سه سر من خالی میکنه.....این چه تقدیریه نمی دونم.......هر جارو درست میکنم یه جا دیگه می لنگه........دیوونه شدم.......زنگ میزنه به من درد ودل میکنه یهو عصبانی میشه یادش میره همه چی شدم عروسک خیمه شب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذرماه سال 1385 20:44
ای که از دوست نشان می طلبی خانه دوست کجاست؟ در این عالم فانی همه دوستند اما دوست وفادار کجاست؟؟؟؟؟؟؟ باورکردنش خیلی سخته......که از نزدیکترین دوستت بخوری.....وااااای دیگه باور خیلی چیزا برام شده کابوس.......مگه من چیکار کرده بودم باهات؟اصلا الان چیکار کردم که میگی من کابوس شدم.....؟خوب آره حق داری اینقدری که دورو برت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذرماه سال 1385 20:43
سلام دیگه دلم داره میترکه.........از بس ننوشتم. ورد زبون همه اینه که صدای من نفرتیه ولی واسه تو عزیز من سرامد عاشقیه دیوونه این آهنگم.....حالا روزی صد بار ین و گوش میدم اصلا متنش به حال و روزم نمی خوره فقط آهنگش و دوست دارم......بی خیال این عشق محال...... واسه گفتن حقیقتهای زندگیم جون دادم واسه نگفتنشون همه چیزم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذرماه سال 1385 20:42
سلام........ صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد بنگر بسوی دردی که از کس دوا ندارد دلم تنگه......دیشب خیلی دلم گرفته بود سعی کردم که بگم خودخواه نیستم اما انگار بی فایده بود.......این شعرو روی آینم نوشتم.....هر وقت چشم بهش میفته تنم میلرزه......همه آزوهام با رفتن تو مردن..........اما باید به یه روز خوب امید داشت...امیدت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذرماه سال 1385 20:31
سلام.....من به بلاگ اسکای نقل مکان کردم...... یا علی.